جدول جو
جدول جو

معنی مصلحت دان - جستجوی لغت در جدول جو

مصلحت دان(سِ)
که صلاح کار بداند. که نیک و بد امور دریابد. کنایه از عاقل و هوشیار و فهمیده: وزیرصاحب تدبیر... که صایب رای و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت. (سندبادنامه ص 226). و رجوع به مصلحت بین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصلحت بین
تصویر مصلحت بین
آنکه خیر و صلاح را در نظر می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلحت دید
تصویر مصلحت دید
صلاح دید، آنچه خیر و صلاح به نظر آید، برای مثال مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند (حافظ - ۳۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلحت دیدن
تصویر مصلحت دیدن
خیر و صلاح دیدن، به خیر و مصلحت پنداشتن، مصلحت دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(خومْ بَ)
کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین. راه از چاه دان:
ننهد پای تا نبیند جای
هرکه را چشم مصلحت بین است.
سعدی.
- امثال:
مصلحت خوب است اما مصلحت بینش بد است.
، عاقل و زیرک و هوشیار. (ناظم الاطباء) :
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود.
حافظ.
، کارگزار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ نَ / نِ)
آنجا که در صلاح صواب کار اندیشه و غور کنند. مجلس رایزنی و چاره اندیشی و مشاورت، مجلسی که ناصرالدین شاه قاجار در سال 1276 هجری قمری دایر کرد و ریاست آن را به اعتمادالدوله عیسی خان که از وجوه قاجار و منسوب مادری خود بود سپرد. اعضاء این مجلس عمومی تر از مجلس شورای وزراء (هیأت دولت) بودند و برخی مستوفی و ملا ونویسنده هم در جزو آنان دیده می شد، و چون فرمان چنین بود که در دیگر ولایات نظیر آن تأسیس گردد معلوم می شود که غرض شاه دایر کردن چیزی شبیه انجمنهای ایالتی و ولایتی بوده است. ولی معلوم نیست که این مجلس عملی انجام داده است یا خیر. (تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه تألیف عبداﷲ مستوفی ج 1 ص 126). در جمیع ولایات برای مقاولات امور عامۀ اهالی که در سال سیزدهم از جلوس (جلوس ناصرالدین شاه) مطابق یک هزارودویست وهفتادوشش هجری به عمل آمد. (المآثر و الاّثار ص 118)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
صلاح دید. مصلحت دیدن. صواب دیدن. شایسته دانستن و سزاوار و مناسب و مقتضی دانستن. نیکو اندیشیدن، از عالم (از قبیل) صوابدید. (آنندراج) : بر مصلحت دید خود برفور با ده هزار مرد پرجگر روان شدند. (تاریخ جهانگشای جوینی). تا برموجب مصلحت دید او تمشیت آن مهم به تقدیم رسد. (تاریخ جهانگشای جوینی). بقای ایشان را برحسب مصلحت دید کار ساخته می کند. (تاریخ جهانگشای جوینی). و از مصلحت دید من نگذرید. (تاریخ جهانگشای جوینی).
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند.
حافظ.
، اجازه. دستوری. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَتَ)
صلاح دیدن. صواب دیدن. مقتضی و مناسب و شایسته تشخیص دادن. (از یادداشت مؤلف). سزاوار و قابل و لایق دیدن. (ناظم الاطباء) :
چو آن نیرنگساز آواز بشنید
درنگ آوردن آنجا مصلحت دید.
نظامی.
پادشاهی... به نزدیک او رفت و گفت اگر مصلحت بینی به شهر اندر برای تو مقامی بسازم. (گلستان)... ملک را خنده آمد وزیر را گفت چگونه مصلحت می بینی. (گلستان). بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم. (گلستان). مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. (گلستان). بارها در این مصلحت که تو می بینی اندیشه کرده ام. (گلستان).
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی.
سعدی.
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم.
حافظ.
عجب از لطف تو ای گل که نشینی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در این می بینی.
حافظ.
، از روی بصیرت پنداشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
صواب دیدن. صلاح دیدن
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ)
کسی که از روی مصلحت کار میکند، کسی که بهتر کار میکند. (ناظم الاطباء). نکوکار، زیرک و دانا در کارها، سزاوار مشورت و پند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در سال 1276 ه ق. ناصرالدین شاه قاجار مجلسی باسم مصلحت خانه دایر کرد. ریاست این مجلس را به عیسیخان اعتمادالدوله - که از وجوه قاجاریه ومنسوب مادری شاه بود - محل نمود. اعضای این مجلس عمومی تر از مجلس شورای وزراء بودند و حتی مستوفی و ملا ونویسنده هم در جزو کارمندان آن دیده میشوند و از اینکه امر داده شده است که درسایر ولایات هم نظیر آن تاسیس شود معلوم میشود که شاه میخواسته است چیزی نظیر انجمنهای ایالتی وولایتی دایر کند ولی هیچ معلوم نیست که این مجلس کاری کرده باشد زیرا در آینده دیگر حتی اسم رآنرا هم نمی شنویم: تشکیل مصلحت خانه (در زمان ناصر الدین شاه) در جمیع ولایات برای مقاولات امور عامه اهالی که در سال سیزدهم از جلوس مطابق یکهزار و دویست و هفتاد و شش هجری بعمل آمد
فرهنگ لغت هوشیار
نیکدید پسندیده آنچه که بنظر خیر و صلاح آید صلاح دید صواب دید: مصلحت دیدمن آنست که یاران همه کار بگذارند وسر طره یاری گیرند. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
صلاح دیدن مصلحت دانستن صواب دانستن: بترک خدمت پیرمغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلحت دانستن
تصویر مصلحت دانستن
روا دانستن سودمند دانستن مصلحت دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
صلاح دانستن، مصلحت دانستن، صواب دانستن، مصلحت جویی کردن، چاره اندیشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صلاحدید، صوابدید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صلاح اندیش، مصلحت نگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد